سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
118427

:: بازدیدهای امروز ::
34

:: بازدیدهای دیروز ::
5

:: درباره من ::

حرفهای من با او - ب مثل باران
رضوان مرادی
معلمم. اما شغلم نیست. عشقی تدریس می‌کنم. با این که بزرگ شدم ولی هنوز یه بچه مدرسه‌ای هستم. از بچگی دلم می‌خواست معلم زبان بشم ولی منحرف شدم. خوشنویسی و نقاشی و قرآن و آشپزی و کامپیوتر و شنا رو دوست دارم. از تواشیح و سرودهای عربی خیلی خوشم میاد. کارهای سامی یوسف رو هم دوست دارم. بعضی از استادام می‌گن دست به قلم خوبی دارم. ولی تا حالا از این استعدادم استفاده نکردم. کم حرف و آروم هستم. بیشتر ترجیح می دم گوش بدم. زیرا که مادرزاد مرا یک زبان داده اند و دو گوش. عاشق طبیعتم. به نظر من سنگ و کوه و جنگل و صحرا و دریا و شاخه های کج و معوج درختا همیشه زیبا و حیرت و انگیزند. اگه می‌تونستم باغبون می‌شدم. صاف و ساده و بی شیله پیله و کمی رک هستم. با آدمای دروغگو و خودخواه و مغرور آبم تو یه جوب نمی‌ره. شدیدا طرفدار سادگی در زندگی هستم. با خودم شرط کردم که دروغ نگم. و موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم. ولی هنوز آدم نشدم

:: لینک به وبلاگ ::

حرفهای من با او - ب مثل باران

:: پیوندهای روزانه::

گام به گام با شیطان [20]
امام، زنان و دهه فجر [52]
استادان تأثیرگذار [80]
دست پنهان [61]
عرش [136]
عشق، سرخ و آتش، سرخ و عصیان،‏سرخ [65]
عقابی پرید [72]
ناسیونالیسم یا ملت پرستی در عصر حاضر [142]
[آرشیو(8)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

اجتماع . احسان . اشتراک . توبه . سعادت . ظلم . هود .

:: آرشیو ::

مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان86
آذر86
دی 86
بهمن86
اسفند86
فروردین87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87

:: دوستان من (لینک) ::

آبی مثل آسمان
آخوندها از مریخ نیامده اند
آقا معلم
آموزش نیوز
ابلیس
از یک روحانی
استاد کریم محمود حقیقی
باشگاه اندیشه
ب مثل باران
پرستوی مهاجر
پرشین بلاگ
تازیانه نیچه
تنها ترین تنها
چارقد
حاج آقا یا حق
حزب الله هم الغالبون
دنیای برعکس
دوستانه و صمیمانه. Pen pal یعنی دوستی که برایت می نویسد...
رازگشایی
رستاخیز من
زمان بی کرانه، ایران جاودانه...اکرنه
سخن دل
سخن دل 2
سلام آقا
طلبه ای از نسل سوم
عشق الهی
عشق علیه السلام
قافله شهدا
کلام اسلامی
کودکان بی پناه خیابانی
گل آقا
لبگزه
مجمع پریشانی
منطقه ممنوعه
نور و نار
نوشته های یک ناظم
وبلاگ محمد علی مقامی
وب نوشته های علی شیروی
هانیبال
یادداشت های یک خبرنگار
آدمکها
آقاشیر
ایده های اخلاقی نوین
پرسش مهر 8
خاطرات باورنکردنی حاج آقا
خلوت تنهایی
سکه دولت عشق
طعم شیرین 2 دقیقه
کشورهای پارسی زبان
عطاری عطار
فاطیما امیدواری
مدیر پارسی بلاگ
یک فنجان چای تلخ
حجه الاسلام شهاب مرادی
تبیان
موسسه تحقیقاتی اسرا
پرواز
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
.•¤ خانه آرزو ¤•.
. : آدم و حوا : .
بی عینک
پوست کلف
ضد بهائیت
فاطیما امیدوار
عبدالجبار کاکایی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
عاشق دلباخته
lovlyworld
دنیا به روایت یوسف
کبوترانه
باور
جمهوریت
بانوی سراچه
برای سارا می نویسم
تودی لینک
پله پله تا ...
Lovely
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
همه چیز...
کلاشینکف دیجیتال
پرسه درخیال
سوادنامه
سیمرغ
COMPUTER&NETWORK
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
اس ام اس عاشقانه
کوهپایه
امیدزهرا omidezahra
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
عشق سرخ

:: خبرنامه ::

 

حرفهای من با او - ب مثل باران

حرفهای من با او

پنج شنبه 86/10/27 ساعت 3:5 عصر

این قصه از چند جنبه قابل بحثه: از جنبه قرآنی، جنبه تاریخی، جنبه خودم.

اول از خودم شروع می‌کنم.

من می‌گم، یعنی عقل من می‌گه:

1) نه اون خانوم و نه هیچ کسی، صاحب حرم نیست تا بخواد به بقیه امر و نهی کنه. چون تا اون جایی که من می‌دونم، زمین حرم، وقف حضرت معصومه است. و اداره اون به عهده متولیان حرم و خدمه حرم واگذار شده. همه کسانی که به حرم میان، میهمانِ خانم، حضرت معصومه‌اند که به کریمه اهل بیت معروفند. فرقی نمی‌کنه چرا و چطور پات به این مکان مقدس کشیده شده باشه: خواه به عنوان زائر و خواه برای درس و مباحثه و یا هر دو.

2) میگن مهمون از مهمون خوشش نمیاد و صاحبخونه از هر دوتا. ولی این حرف، در مورد اهل بیت عصمت و طهارت صدق نمی‌کنه. چه خوب بود اگه در حضور بانویی بزرگوار چون حضرت معصومه سلام الله علیها چنین جدالی اتفاق نمی‌افتاد. جدال در یک محیط معنوی که عُشّ اهل بیت است و در مقابل چشم چنین صاحب‌خانه‌ای، کاری است خلاف ادب و نشان‌گر سطح رشد اجتماعی مجادله‌گر هست. یه چیزی شبیه شعار سازمان اتوبوسرانی: ارائه بلیت، نشانگر شخصیت شماست.

3) متأسفانه حوادثی مثل این قصه، واقعیت‌های جامعه‌ی ایرانی است. خواهرم خودش دیده بود که تو یه مغازه دوتا خانوم داشتند با فروشنده چونه می‌زدند سر قیمت تا تخفیف بیشتری بگیرند. فروشنده گفت: شما خودتون دیدین که من برای اون افغانیه که قبل از شما خرید کرد تخفیف ندادم. (پس این قدر چونه نزنید) اون دوتا خانوم گفتند: وا، ما رو با اون افغانی یکی می‌دونی؟ یعنی ما هیچ فرقی با یه افغانی نداریم؟ فروشنده وقتی این طور دید دیگه اصلا سکوت کرد و هیچ نگفت.

نه خانم عزیز، کار فروشنده فروش کالا هست به نفع خودش، عدالت ایجاب می‌کنه که به همه به یه قیمت بفروشه بدون توجه به ظاهر و ملیت خریدار. البته گاهی می‌تونه تخفیف ویژه قائل بشه برای افرادی که واقعا سطح مالی پایینی دارند. و کسی نمی‌تونه یقه‌شو بگیره که چرا این کارو کردی؟ چون صاحب کالاست. نه تنها برای فروشنده عیب نیست بلکه نشان کرامت و بزرگواری و رحمت و انسان دوستی اوست.

4) کی گفته ما باید سخت گیر باشیم و همه جا دم بزنیم از عدالت خشک؟

چرا ما از خدا می‌خوایم که طبق رحمت واسعه‌اش با ما رفتار کنه نه بر اساس عدالتش؟ اما نسبت به مخلوقات خدا بر عکس عمل می‌کنیم؟

بله، اصل مسلم همیشه عدالته ولی به نظر من، خود اجرای عدالت نیاز به علم داره. اون خانوم با کدوم علم می‌خواست عدالت رو اجرا بکنه؟ اگه قصه رو با دقت و بی‌طرفانه خونده باشید متوجّه می‌شید که در حقیقت، این تعصب بوده که اون خانم رو وادار به این جدال کرده، و تعصب _ و یا به تعبیر قرآن حمیّت جاهلی_ عین جهل است و دقیقا مخالف علم.


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()