سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
117171

:: بازدیدهای امروز ::
24

:: بازدیدهای دیروز ::
10

:: درباره من ::

محرمانه ها - ب مثل باران
رضوان مرادی
معلمم. اما شغلم نیست. عشقی تدریس می‌کنم. با این که بزرگ شدم ولی هنوز یه بچه مدرسه‌ای هستم. از بچگی دلم می‌خواست معلم زبان بشم ولی منحرف شدم. خوشنویسی و نقاشی و قرآن و آشپزی و کامپیوتر و شنا رو دوست دارم. از تواشیح و سرودهای عربی خیلی خوشم میاد. کارهای سامی یوسف رو هم دوست دارم. بعضی از استادام می‌گن دست به قلم خوبی دارم. ولی تا حالا از این استعدادم استفاده نکردم. کم حرف و آروم هستم. بیشتر ترجیح می دم گوش بدم. زیرا که مادرزاد مرا یک زبان داده اند و دو گوش. عاشق طبیعتم. به نظر من سنگ و کوه و جنگل و صحرا و دریا و شاخه های کج و معوج درختا همیشه زیبا و حیرت و انگیزند. اگه می‌تونستم باغبون می‌شدم. صاف و ساده و بی شیله پیله و کمی رک هستم. با آدمای دروغگو و خودخواه و مغرور آبم تو یه جوب نمی‌ره. شدیدا طرفدار سادگی در زندگی هستم. با خودم شرط کردم که دروغ نگم. و موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم. ولی هنوز آدم نشدم

:: لینک به وبلاگ ::

محرمانه ها - ب مثل باران

:: پیوندهای روزانه::

گام به گام با شیطان [20]
امام، زنان و دهه فجر [52]
استادان تأثیرگذار [80]
دست پنهان [61]
عرش [136]
عشق، سرخ و آتش، سرخ و عصیان،‏سرخ [65]
عقابی پرید [72]
ناسیونالیسم یا ملت پرستی در عصر حاضر [142]
[آرشیو(8)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

اجتماع . احسان . اشتراک . توبه . سعادت . ظلم . هود .

:: آرشیو ::

مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان86
آذر86
دی 86
بهمن86
اسفند86
فروردین87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87

:: دوستان من (لینک) ::

آبی مثل آسمان
آخوندها از مریخ نیامده اند
آقا معلم
آموزش نیوز
ابلیس
از یک روحانی
استاد کریم محمود حقیقی
باشگاه اندیشه
ب مثل باران
پرستوی مهاجر
پرشین بلاگ
تازیانه نیچه
تنها ترین تنها
چارقد
حاج آقا یا حق
حزب الله هم الغالبون
دنیای برعکس
دوستانه و صمیمانه. Pen pal یعنی دوستی که برایت می نویسد...
رازگشایی
رستاخیز من
زمان بی کرانه، ایران جاودانه...اکرنه
سخن دل
سخن دل 2
سلام آقا
طلبه ای از نسل سوم
عشق الهی
عشق علیه السلام
قافله شهدا
کلام اسلامی
کودکان بی پناه خیابانی
گل آقا
لبگزه
مجمع پریشانی
منطقه ممنوعه
نور و نار
نوشته های یک ناظم
وبلاگ محمد علی مقامی
وب نوشته های علی شیروی
هانیبال
یادداشت های یک خبرنگار
آدمکها
آقاشیر
ایده های اخلاقی نوین
پرسش مهر 8
خاطرات باورنکردنی حاج آقا
خلوت تنهایی
سکه دولت عشق
طعم شیرین 2 دقیقه
کشورهای پارسی زبان
عطاری عطار
فاطیما امیدواری
مدیر پارسی بلاگ
یک فنجان چای تلخ
حجه الاسلام شهاب مرادی
تبیان
موسسه تحقیقاتی اسرا
پرواز
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
.•¤ خانه آرزو ¤•.
. : آدم و حوا : .
بی عینک
پوست کلف
ضد بهائیت
فاطیما امیدوار
عبدالجبار کاکایی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
عاشق دلباخته
lovlyworld
دنیا به روایت یوسف
کبوترانه
باور
جمهوریت
بانوی سراچه
برای سارا می نویسم
تودی لینک
پله پله تا ...
Lovely
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
همه چیز...
کلاشینکف دیجیتال
پرسه درخیال
سوادنامه
سیمرغ
COMPUTER&NETWORK
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
اس ام اس عاشقانه
کوهپایه
امیدزهرا omidezahra
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
عشق سرخ

:: خبرنامه ::

 

محرمانه ها - ب مثل باران

محرمانه ها

دوشنبه 86/11/22 ساعت 10:53 صبح

برنامه محرمانه، سفره دل ما رو هم باز کرده.

من که فعلا فقط سه تا برنامه آخرش رو دیدم: محرمانه‌های استاد جلال الدین فارسی و حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی و روح الله حسینیان.

اگه دست من بود آقای فارسی رو به بقیه ترجیح می‌دادم. با تمام تئوریهاشون. مخصوصاً اون جا که گفتند: هر کسی بنا به ارجحیتی که داره می‌تونه تو انتخاب شغل و اداره جامعه نقش داشته باشه و فرقی بین زن و مرد نیست. اگر زن‌ها ارجحیت داشته باشند اونا باید کار کنند. مردی که شایستگی نداره نباید روی کار بیاد.

اینو که گفت رو کردم به فریده و گفتم: قابل توجه اونایی که می‌گن زن باید خونه داری و شوهر داری و بچه داری کنه و اجتماع رو باید بسپرن دست مردا. دیدی حق بامن بود؟ استاد هم نظر منو تأیید کرد.

فریده گفت: من با کار کردن زن مخالف نیستم ولی از این که زن‌ها می‌خوان همه جا حضور داشته باشند، مخالفم.

گفتم: اتفاقا با همین حضوره که ارجحیت‌ها مشخص می‌شه، نه با خونه نشینی. حالا اگه بعضی از خانوما زیاده روی می‌کنن چندان مهم نیست. نباید تفکر حق رو به خاطر یه عده‌ فمینیست، انکار کرد. من ترجیح می‌دم راننده تراکتور و تاکسی بشم اما محتاج آدمای دیگه نباشم.

خیلی افسوس خوردم اون جا که گفت به خاطر شبهه در هویتش از انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد. یعنی در این سرزمین متمدن انقلابی و اسلامی، برای خدمت به یک ملت، تابعیت خونی تو ترجیح دارد بر تابعیت خاک.

منم قبول دارم که در پست‌های مهم کشوری مثل ریاست جمهوری و رهبری، تابعیت خاک و خون برای حفظ استقلال مهمند. اما به چه قیمتی؟ مگه بنی صدر که ایرانی الاصل بود چقدر به فکر استقلال ایران بود؟

کسی که صلاحیت داشته تا به قوای مسلح درس ایدئولوژی بده، چرا صلاحیت اجرایی و مدیریتی ایشون به خاطر اعتقاد به ناسیونالیسم مدیریتی نادیده انگاشته شد؟ اولین شرط صلاحیت، داشتن ایدئولوژی صحیحه، بعد مدیریت قوی، و ... .

بعدا خواهم گفت که در مدیریت ایران قدیم، آیا ملیت مطرح بوده یا خیر؟

یکی از اساتیدمون می‌گفت: بدترین ظلم اینه که به علم عالم بی‌توجهی بشه.

مثل حضرت علی علیه السلام که با اون همه علم از اداره اجتماع محروم شدند، با خاری در چشم و استخوانی در گلو.

مثل ملا صدرا که به خاطر حکمتش تبعید شد،

مثل شیخ فضل الله نوری

و مثل همه اون انقلابیونی که به اعتراف حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی، از صحنه اداره کشور رانده شدند. و قدرت دست کسانی افتاد که سفره چرب می‌خواستند.

هم استاد جلال الدین فارسی، و هم حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی حرفشون این بود که نگذاشتند اهداف اصلی انقلاب عملی بشه.

حب الوطن من الایمان. اما گاهی ملی گرایی خطرناک می‌شه مخصوصا وقتی که مانع عملی شدن ارزش‌های اصیل بشه.

یادمه چند سال پیش یکی از اساتید مشهور، که تو سخنرانیهاشون یکی در میون به افتخارات ایران زمین اشاره می‌کرد، تو یکی از جلساتش ‌گفت: این که تو احادیث ائمه علیهم السلام، مردم قم تعریف و تحسین و تمجید شده‌ان، به چه معناست؟ قمی بودن به این نیست که ساکن قم باشی و یا تو کارت هویتت نوشته باشند متولد قم. بلکه قمی بودن به اینه که از نظر فکری و عقیدتی شبیه قمی‌ها باشی.

اصلا تو همین ایران امروزی چند تا نژاد خالص سراغ دارین که با هیچ قوم دیگه‌ای اختلاط نژادی و قومی نداشته باشه. تا جایی که من می‌دونم فقط کرمانشاهی‌ها هستند که بیشتر از بقیه اقوام ایرانی، همون هم‌خونی قبلی رو حفظ کردند.

طبق حرف‌های محرمانه، بر فرض که پدر و مادر آقای جلال الدین فارسی، هراتی باشند، مگه هرات چند ساله که از خاک ایران جدا شده؟ حداکثر دویست و پنجاه تا سیصد سال. همین هرات مگه قبلاً پایتخت ایران نبوده؟ همین مسجد گوهر شاد مشهد وقتی ساخته شد که هرات پایتخت ایران بود. اون هراتی‌هایی که تو دوره قاجار و قبل از جدا شدن هرات از ایران، ساکن شهرهای دیگه‌ای مثل مشهد و خراسان بودند، تکلیف تابعیتشون چی می‌شه؟ اگه تابعیت خون ارجحیت داره، چه طور ممکنه با جدا شدن مرز و خاک، همخونی قبلی رو انکار کرد؟

به نظر من:

اگه خدا گفته: گوهر وجود انسان، کرامت هست و آدمی کرامت ذاتی داره، پس باید دولتش هم کریمه باشه.

اگه خدا گفته: هر که تقوایش بیش کرامتش بیشتر،

اگه اسلام گفته یک ساعت تفکر بهتر از فلان مقدار عبادت و شب زنده‌داریه،

اگه خدا گفته: نتیجه تقوا اینه که عقل آدم بیشتر می‌شه و زودتر از بقیه می‌تونه حق و باطل و درست و نادرست خودش و جامعه رو تشخیص بده،

پس منتخبینِ دولتِ کریمه هم باید باتقواترین و روشن بین‌ترین باشند، نه ایرانی‌ترین.

آقای طباطبایی توصیه کردندکه دلسوزها و دلسوز نماها را بشناسیم و در انتخابات خود دقت کنیم.

اما تا حالا فکر کردین که ناسیو نالیسم به چه میزانی، قادر به تأمین سعادت یک ملت بزرگ است؟


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()