به بسم الله میخوانم خدا را زمشتی خاک، آدم کرد ما را
بنابر تقاضای بعضی از دوستانِ جان، جناب خویشتن خویش را اجبار کردیم تا به روز شود. نوشتیم تا نگویند درخواست دوستان را شهید کرد و ادبیات دوستی را نادیده گرفت.
همه نقایص را هم بگذارید به پای چرکنویسی بودن این قلم شکسته.
و البته سالگرد ورود امام به قم انگیزهای شد تا به بهانه این نوشته، از آن رهبر بزرگ هم یادی شود.
بابا چنین حکایت نمود برایم که:
«من در جوانی مقیم نجف بودم، و این مقارن با اوج انقلاب به رهبری امام بود.
من و دوستان همدرس، اختلاف داشتیم که کدام راه، صراط است و کدام یک سبیل.
من یقین داشتم بر صراط روح الله و لیکن دوستان، جملگی یقین داشتند بر باطل بودن صراط من.
و این اختلاف بدان حد رسید که یاران دیرین، دست تهدید بلند کرده بودند تا مرا از آن عقیده باطل بازگردانند به سبیل هدایت:
وحتی از این و آن به گوشم میرسید که فلان دوست قصد خونت را کرده. و بهمان دوست چنین بهتانی زده و... .
و این اختلاف اندیشه، موجب کنارهگیری آنان از من گشت و در حقیقت به نوعی بایکوت شدم.
این بود عاقبت من: تنهایی در غربت و محرومیت از دوستان همدل.
دوستان سایهام را با تیر میزدند و با این وجود، دیگر نیازی به دشمن نبود.
بود و بود تا انقلاب پیروز شد و جنگ تحمیل شد و امام هم رحلت نمود.
و اینک بعد از سالیان سال، آن دوستان قدیم هنوز چشم دیدن مرا ندارند اما اعتراف میکنند به عظمت آن روح بزرگ.
بعضی از منکران روح الله هم امروز خودشان را به امام و رهبری میچسبانند تا کسب آبرو کنند. تا جای پایشان را محکم کنند.»
*****
این تنها حکایت بابا نیست.
حکایتی است تکراری: حکایت هفتاد و دو فرقهای است که بعد از محمد صلی الله علیه و آله متولد شدند. و همه خود را محمدی میپندارند. حکایت همان امت واحدهای است که پاره پاره شد:
... فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
سوره انعام، آیه 81
و هر پارهای در توهمات و القائات خودیهایشان میپندارد که: أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا
سوره کهف، آیه 104
در حالی که حقیقت این فرقهها، خارج از این دو حالت نیست:
فَرِیقًا هَدَى وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ
سوره اعراف، آیه 30
اما بعضیها این طوریند که همیشه راه رو از چاه تشخیص میدن. حس ششم دارند. و معمولا در اقلیت هستند.
أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
سوره انعام، آیه 122
و گویا آن اختلافات فقط برای نسل گذشته نبوده.
من هم دختر همان بابا هستم.
راستش را بخواهید در همین دو سه هفته اخیر، دختر بابا هم متهم شد که بر سبیل باطل است.
دوستی وبلاگی گفت که دختر بابا سطحی نگر است. و مفهوم این جمله از آن طرف به این معناست که خود آن دوست، عمقی نگر است.
چرا؟ هنوز هم نفهمیدم. اما این را فهمیدم که حرفهایم را تحریف کرده و برداشتهایش از کلام من کاملا معکوس است.
گفت که آقا مقام معظم رهبری او را بس است و نیازی به امام ندارد، و لابد با همان برداشت معکوس.
شش صفحه برایش جوابیه نوشتم اما بعد منصرف شدم.
با خودم گفتم نرود میخ آهنین بر سنگ. چرا او باید افکار سطحی تو را بپذیرد؟ و ما انتَ علیهم بِوکیل.
شاید گناهم این است که همیشه دنبال اصل بودهام. آخر من معتقدم کپی هیچ وقت مساوی با اصل نیست؛ بلکه کپی در کنار اصل ارزش پیدا میکند. قرآن اصل است و کتب دیگر در کنار قرآن ارزش مییابند.
همان گونه که رسول الله (ص) اصل بود و شرط جانشینی بعد از ایشان نیز، عمل بر اساس سنت او (ص) بود.
اندیشه روح الله، اصل بود و رهبران بعد از او نیز از میان کسانی انتخاب خواهند شد که مطابق با اصول امام حرکت کنند.
پس به نظر من هیچ وقت بینیاز از اصل نخواهیم بود. اگر اصل نباشه کپی بودن بدل و یا بدل بودن کپی هیچ وقت معلوم نمیشه.
من وبلاگ نویس سطحینگر، اصل را از کتب اساتیدی چون مرحوم امام، آیت الله علامه طباطبایی و شاگردان ممتازشون آیت الله جوادی آملی، آیت الله سبحانی و علامه شهید مطهری و... آموختهام. که آنها نیز شاگردان مکتب اسلامند. و چه کسی میتواند ادعا کند که این بزرگان سطحی نگرند.
ولی به هر حال، قرار نیست بیدمان با این بادها بلرزد. بلکه این را هم به فال نیک میگیریم.
پس سلام بر رضوان سطحی نگر.
و خداحافظ تا اطلاع ثانوی.
پ.ن: ترجمه آیهها این قدر راحت بود که دیگه نیازی به ترجمه ندیدم.