دیوانه
|
سه شنبه 86/5/30 ساعت 3:32 عصر
|
مرا دیوانه میشمارند
چرا که مهر نمیخرم! مهر نمی فروشم!
مهر میبخشایم و به راه ادامه میدهم بی آن که
دمی چشم به راه سیم و یا زر باشم.
مرا دیوانه میشمارند،
چرا که با همگان مهرورزی میکنم بی آن که،
هم کیششان باشم! بی آن که هم وطنشان باشم
بی آن که هم اندیشهی آنان باشم.
مرا به جرم انسانیت دیوانه میشمارند!
چرا که بر این باورند که دیرگاهی است که
انسانیت جان باخته.
(رها)
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
شاید بگید این رضوان هم چقدر غر میزنه. چقدر تحمل نداره.
ولی من این قدر غر میزنم تا یکی بالاخره توجه کنه.
آخه عقب موندگی تا کی ؟ چقدر؟ دلم برا خودم میسوزه. عجب گرفتاری شدیما؟!
دوتا سایت خبری به درد بخور رو که فیلتر کردند. اخبار تلویزیون هم که خیلی بچهگانه است (یعنی اونم فیلتر شده است). این هم از اینترنت لاک پشتی! دیروز نیم ساعت وقتم تلف شد واسه یه دیال آپ. هر چی در زدم، درو به روم باز نکردند. آخرش هم ناامید برگشتم.
حالا اون ور دنیا چه خبره؟ با خیال راحت، سر سه سوت میان به سایتای ما سرک میکشند و هر چی ما پختیم و نوشتیم، داغ داغ تحویل میگیرند. کافیه من یه چیزی به نوشین بنویسم، یا یه بلاگر در مورد کفر و شرک خلیفه اول و دوم بنویسه، همون ثانیه برنامه ریزی شروع میشه برای توطئه و تفرقه و تخریب و بدبینی و تضعیف ...
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
یکی از شاگردام، چند سال پیش روز معلم یه اثر هنری به من هدیه کرد از انتشارات انجمن خوشنویسان ایران و گزیدهی اشعار علامه اقبال لاهوری.
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
مبعث از این جهت که یادآور ظهور یک تفکر نو و مکتبی تازه است برای ما مهمه. و برای همین این روز رو جشن میگیریم.
دیروز باز هم داشتم کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران رو ورق میزدم. در بخشی از کتاب در مورد انترناسیونالیسم چنین آمده که:
این مسئله مسلم است که در دین اسلام ، ملیت و قومیت به معنایی که امروز میان مردم مصطلح است هیچ اعتباری ندارد ، بلکه این دین به همه ملتها و اقوام مختلف جهان با یک چشم نگاه میکند ، و از آغاز نیز دعوت اسلامی به ملت و قوم مخصوصی اختصاص نداشته است ، بلکه این دین همیشه میکوشیده است که به وسایل مختلف ریشه ملت پرستی و تفاخرات قومی را از بیخ و بن بر کند
واقعا خوشم اومد. حالا بیشتر درک می کنم که چرا دشمن نتونست وجود استاد شهید رو تحمل کنه. و چرا این قدر با اسلام دشمنی میکنند.
اگه یادتون باشه، تو پستهای قبلیم نامهای نوشته بودم در جواب نوشین رنجیده خاطر، دختری از افغانستان، با این عنوان که: "هر کجا باشم آسمان مال من است" و در این نامه اشاره به بعضی از دانشمندان مسلمان شد که در ملیت ایرانی یا افغانی و ترک و عرب بودنشون اختلاف وجود داره. (رجوع کنید به آدرس قبلی من: http://rezvanmoradi.persianblog.com که در گوگل ذخیره شده)
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
اول این که:
اللهم رُدَّ کلَّ غریب
من هنوز به این خونه جدید خو نگرفتم.
دوم این که:
آقا سیف رو دیدی؟ یه بچه ده دوازده ساله تانزانیایی. با چه سوزی قرآن میخوند! هم خودش رفته بود تو حال هم بقیه رو متأثر کرد. سکوت سالن شاهدی بود بر این که آیات قرآن با دل آدمها چه میکنه. یاد مسیحیانی افتادم که وقتی پیامبر اعظم اسلام صلی الله علیه و آله آیات قرآن را برآنها تلاوت کردند، اشک معرفت از چشمانشان سرازیر شد:
وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (سوره مائده، آیه 83)
83. And when They listen to the Revelation received by the Messenger, Thou wilt see their eyes overflowing with tears, for They recognise the truth: They pray: "Our Lord! we believe; write us down among the witnesses.
حلقه اشکِ تو چشمای آقا سیف و صدای محزونش خیلی قشنگ بود وقتی داشت سوره محمد رو تلاوت میکرد.
ادامه مطلب با یه صلوات...
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
طبیعت
|
شنبه 86/5/20 ساعت 2:34 صبح
|
جمعه عصر برنامه باز هم زندگی رو دیدی؟
مجری برنامه با این جمله شروع کرد که: مرزهای جغرافیایی و سیاسی رو کوچکترین موجودات و حتی یه کرم خاکی هم به رسم نمی شناسه....
دکتر غلامعلی بسکی رو دعوت کرده بودند. یه آدم هفتاد و شش ساله با یه دنیا انرژی و نشاط با اون بهشتی که برا خودش درست کرده بود. این قدر از طبیعت حرف زد که دلم آب افتاد.
راستی چرا من چسبیدم به این زندگی شهری؟
شاید بیشتر به خاطر اینه که دارم درس می خونم. برا اینه که دلم نمیاد از کتابخونه های مجهز شهری دل بکنم. شاید هم به خاطر این اینترنت ضعیف شهری و وبلاگ هک شده ام؟
کاش می شد دل بکنم. درس خوندن من هم مگه تمومی داره؟!
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
سلام
عید همه تون مبارک
راستش نمی دونم چی بنویسم. این جا احساس غربت می کنم. احساس آواره بودن. وبلاگ مثل خونه آدم می مونه. دلم برای دوستان قبلی تنگ شده. خدا این هکرهای بی انصاف رو هدایت کنه این شب عیدی.
ولی تا یادم نرفته، می خواستم سفارش کنم فردا یادتون نره. از ساعت چهار عصر بیست و چهارمین دوره مسابقات بین المللی قرآن کریم شروع میشه. من که برنامه فردام مشخص شده. البته اگه فیلمهای سینمایی بذارن.
پارسال گله کرده بودم که چرا شروع مسابقات قرآنی رو از طریق همه شبکه های تلویزیون اعلام نکردند و به فوتبال بیشتر بها میدن. اما امسال دیدم موقع پخش سریال «ما چند نفر» از طریق زیرنویس اطلاع رسانی کردند. دستشون درد نکنه. ولی ...
می گن: مهمترین چیز توی تبلیغات یک کالا، تکرار به طور مداوم هست. مثلا اسم چیتوز از بس تکرار شده تو تبلیغات، همه بچه ها می شناسنش. و احتمالا همین تکرار موجب تحریک بچه ها می شه تا بیشتر از این کالا استفاده کنند.
در مورد تبلیغ برنامه های قرآنی و پیام های بهداشتی یا قوانین اجتماعی و راهنمایی رانندگی هم باید این نکته رو در نظر گرفت. من که خودم دنبال برنامه های قرآنی هستم،نیازی به تبلیغات مکرر ندارم. ولی برای بقیه که با قرآن نامأنوس و بیگانه اند، تبلیغات مکرر تأثیر زیادی در ایجاد انگیزه داره.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
سلام
اینو که دارم مینویسم بالای سرم هنوز گنجیشکا دارن چرخ و فلک بازی می کنن. این از اثرات وبچرخی زیاده. بعد در حین گردش و چرخش یهویی تصمیم گرفتم بیام این جا. از پرشین بلاگ هم اجازه نگرفتم. چون فعلا در دسترس نیست.
دلم برا نوشتن خیلی تنگ شده
فعلا همین.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی