سلام
http://www.golagha.ir/news/?ty=13&id=1345
لینک بالا لینکی از سایت آقاست، با عنوان بازی در گذر زمان.
یادتون نره سر بزنید. سر بزنید ولی دست نزنید: جیززه.
بیخودی که لینک نکردم. باید برید. و الا...
و الا هیچی . من که با شما نبودم . با این حیف نون بودم.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
سال نو کم کم داره پیداش میشه. دارم به نوروز پارسال فکر می کنم.
پارسال رفته بودم دیدن یکی از آشنایان قدیمیم که از سادات هستند. یه دختر یتیم اما خیلی باهوش و با استعداد افغانی که الان حافظ قرآن شده. مادرش آدم مغروری بود که برای تأمین زندگیشون قالی می بافت تا دستشون پیش مردا و نامردا دراز نباشه تو دیار غربت. از وضع زندگیشون خبر داشتم. رفته بودم تا مادرش رو ببینم و به خاطر داشتن چنین دخترانی بهش تبریک بگم.
اما چند ماه پیش شنیدم دیگه نتونسته طاقت بیاره. بعد از تورم و افزایش قیمت مسکن، اجاره خونه شون این قدر زیاد بوده که مجبور شدند برن زیر چتر یکی از مؤسسات خیریه.
پارسال دغدغه تحصیلاتش رو داشت. من که سر در نمیارم ولی خودش می گفت با مدرکی که دارند مدارس قم ثبت نامش نمی کنند.
غرور لگد مال شده به خاطر فقر
و محرومیت از تحصیل
و هدر رفتن ذوق و استعداد
و درد یتیمی و ... .
و شعار عدالت طلبی و مهرورزی؟!
حالا درد من چیه؟ درد من اینه که کارت الکترونیکی کتابم دیر رسیده و ده تومنم حیف شد. کاشکی برای خرید اون دو تا کتاب عجله نمی کردم. چیه خوب! ده تومنم ده تومنه. لازمش دارم. فقط دانشجو می فهمه که کتاب چیه و جیب خالی یعنی چی؟ مخصوصا که من به خاطر شغلم احتیاج به کتاب دارم.
برای من ملیت اصلا مهم نیست. من که نمی تونم چشمامو ببندم. شاید امسال هم رفتم دیدنشون ولی دو تا مشکل دارم: دستم خالیه و جاشونو بلد نیستم. ولی شاید بتونم جاشونو پیدا کنم.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
تلفن زنگ میزند: ریننننگ ریننننگ...
از آن طرف گوشی: الو، کدوم طرفی هستی؟ مِنَ الاَحیاء هستی یا مِنَ الاَموات؟
میگویم: هیچ کدام. فیمابینم. مذبذبین بین ذلک. لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء. (و به قول پرویز بیگی زندگی عمودی است و مرگ افقی و وضعیت ما زاویه نود درجه)
نادیا است. یک فامیل تهرانی نازنین و دوست داشتنی، نه، حالا شده یه بمب انرژی . چارشنبه سوری هیجان ریخته تو محلهشون . یه هیجان مسری و خطرناک.
مامان نادیا چارچشمی دخترها و پسرهایش را میپاید تا... خدا نکنه. زبانم را محکم گاز میگیرم. دردم میگیرد. میگویند درد گاهی علامت خوبی است برای هوشیاری. باید دست و پای این آتش ندیدهها را هم زنجیر کرد تا ... . غیظم گرفته ، لا اله الا الله. سرخی و زردی دیگه چه صیغهایه؟
این جا هم:
مامان قدغن کرده است کسی این روزها برود بیرون. البته این طرفها اوضاع خیلی خطرناک نیست. ولی صحنههای فجیعی که تمام شبکههای تلفیزیونی نشان میدهد کفایت میکند جهت ممنوع الخروج شدن ما و عدم صدور ویزا.
اللهم اعوذ بک من الحماقه و الجنون و الهوس و الخامی.
به نادیا میگویم این جملات را با آهنگ بچه مدرسهایا تکرار کند. و او میخندد.
اللهم ارزق اندکی عقل به این مخبلین و مخبلات و المجانین آتیش ندیده. (مخبل بر وزن مشبّک به معنی دیوانه و بی عقل است).
روزی روزگاری نارنجکها منفجرگردید و نوجوانی به آسمان رفت تا رهبر یک ملت شود.
و امروز نارنجکها ...
آمدهاند تا رهزن نورچشمانمان شوند.
****************************
اپیزود عوض میشود.
آهنگ مخصوص: دیریدید دیدیدید دیدیدید...... بابا! بلد نیستم، خودتون بزنید.
و حالا:
این علامت مخصوص میتی کومان است. احترام بگذارید.
(خنده نداره که! اِ، صاف بشین ببینم، مسأله مرگ و زندگیه گُلم، نه خُلم. البته گل کلم بیشتر مناسبته .)
احترام؟ به کی؟
به رنجهای تمام مادران.
به حرفای آقا پلیسه.
به خودت. آره به خودت. واقعا حیف نیستی؟
حیف از اون چشمای قشنگ، اون انگشتهای هنرمند
و حیف از عمری که با یه جرقه و یا ترقه به باد میره.
قصه دیگه بسه.
حالا نوبت مشق شب چهارشنبه سوریه. قلم و دفترو بذار کنار، گوشتو بیار جلو. آخه میگن بعضی وقتا یه درگوشی بهتر از صدای بلند مؤثره.
دهم پندت مکن هر گز فراموش:
یک معامله سفیهانه است وقتی عمر و زیبایی و دانایی و توانایی رو با یک هوس زودگذر، با یک حظّ لحظهای معاوضه کنی! فقط یک دقیقه تفکر.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
1) هوس کرده بودم برم جنوب. ولی آبجی کوچیکه به جای ما رفت و ما جا موندیم، به همین راحتی. فکر کنم الان دانیال باشند شاید هم دزفول. خوش به حالشون.
2) این دو روزه هم قدری سرما میل نمودیم تا یک یادگاری از سرمای زمستان 86 در خودمان داشته باشیم. و عجالتن زودتر از موعد، خودمان را تعطیل کردیم.
3) تصمیم گرفتم تو ایام نوروز کتاب خاطرات عزت شاهی رو بخونم. از اون کتابای مستند و قطوره. یه هفش ده روز طول کشید تا بابا بخوندش.
عزت شاهی میگه: اول انقلاب خیلی از انقلابی ها و حتی اکثر کسانی که الان جزو سران نظام هستند از سازمان مجاهدین خلق حمایت می کردند اما بعد خودشون رو کنار کشیدند. از ویژگی های سازمان این بود که تحمل انتقاد و مخالفت رو نداشت. و بر اساس قواعد نظامی اداره می شد. و اگر کسی از اعضاء گروه از اونا انتقاد می کرد، خیلی زود باهاش تصفیه حساب می کردند.
اونم چه تصفیه حسابی. تا درس عبرتی شود برای سایرین.
البته این مضمون حرفهای عزت شاهیه نه عین کلماتش.
عزت شاهی با همه انقلابیا هم بند بوده و الان هیچ پستی تو اداره نظام نداره و مشغول کار قبلیشه.
پ.ن.:
قدرت اگه با اسلحه تأمین باشه نتیجه اش مشخصه. اِنّ فی ذلک لَعِبرَهً لِاولِی الابصار (آل عمران،13)
فکر کنم از اون حرفای بالای هیجده سال زدم. نه؟
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
مردم از بس انتظار کشیدم. اما:
بالاخره صدا و سیما رضایت داد و اسم کاندیداهای تهران رو همراه با عکساشون نمایش داد. یه عکس گذاشتن مگه چقدر خرج داره؟
تبلیغات:
خیلی سرد بود. نه عکسی، نه پوستری. من که فقط عکس چهار پنج نفر از نامزدها رسید دستم. این جا تا جامعه محترم مدرسین هست نوبت به بقیه لیست ها نمیرسه. طبیعیه.
یه بنده خدایی هم یه دسته پنجاه صدتایی یه کاغذ تبلیغاتی رو انداخته بود تو حیاط ما و زحمت خودش رو کم کرده بود.
عادلانه بود نه؟ تبلیغات رو می گم دیگه.
احیانا این هم یکی از خدمات مجلس خدوم هفتم بود به اضافه خدمات گرانی و بنزین و نقطه چینهای روشن دیگر.
دیپلم رأی اولی بود. هر چی بابا دیکته کرد اونم رأی داد. یه پسر کاملا حرف گوش کن.
دیپلم اسم من درآوردی اون یکی داداشمه. آخه تا نگاش میکنیم یاد دیپلمش میافتیم.
اما یه چیز انتخابات خوب بود:
فکر می کنم بعضیا (هم از بالا ده و هم از پایین ده) سرشون خورده بود به سنگ و به جای انشعاب، هماهنگ با احزابشون عمل کردند. یعنی تلاش کردند که ادای اتحاد رو درآورند.
می گن اگه حلم ندارید خودتون رو به تحلم بزنید. یعنی ادای آدمای خیلی صبور رو درآرین.
و بعضیا هم سعی کردند که از تحریم بچه گانه دست بردارند. به گمانم آن ها هم سرشان خورده به سنگ. نه، اورژانس لازم نیست. به نظرم براشون مفید بوده. بازهم سنگ پیدا میشه ها!
60 در صد یعنی 25 میلیون. 100 در صد یعنی چند میلیون؟ یه چیزی حدود نوزده بیست میلیون. خیلی راضی کننده نیست.
بعضیا این قدر گفتند تر و ترین که دیگه اسمشم نمی خوام بیارم.
بازی با کلمات سیاسی بازی کسل کننده ایه.
دست ملت حق شناس و با معرفت درد نکنه که همیشه مشت می زنه به دهن آمریکا و به کوری چشم دشمن همیشه میاد تو صحنه. کاش مسوولان خدوم و غیر خدوم هم از این مشتهای نمایشی می زدند به دهن بیگانگان. این رد صلاحیت هم بهانه خوبیه برای خبرگزاریهای دشمن.
میگم که اگه یه روزی روزگاری دشمنی به اسم آمریکا و سی ان ان و ... در کار نبود، فکر می کنید انتخابات چه قدر رونق داشته باشه؟ از همین الان به فکر یه شیوه تبلیغاتی جدید در آینده باشید.
فکر کردن نمی خواد که: ارائه بلیت نشانگر شخصیت شماست. همون جمله مشهور سازمان اتوبوسرانی قم.
همین.
اصلا به من چه ها؟ همین طوری دارم واسه خودم می بافم که چی.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
فاخلع نعلیک
این جا سرزمین طور و وادی طوی نیست.
امروز این جا ب مثل باران نیست.
در این ساعات پایانی، این جا میزبان خورشید است.
و شاید هم:
با پهلوی بشکسته و بازوی کبود
زهرا به زیارت رضا میآید
ما که نشونی مادر رو نداریم، دستمون از بقیع هم که کوتاهه.
گفتیم غمی نیست نشونی پسر رو که داریم. می ریم اون جا که حج الفقراست.
ولی میسر نشد. انگاری حالا حالاها باید منتظر کارت دعوت باشم.
ولی گفته باشم آقا، من که نمیخوام کوتاه بیام. حالا که لیاقت حضور تو حرمتون رو پیدا نکردم، با خودم گفتم خوبه حرم رو بیارم تو وبلاگم. شاید این وبلاگ آلوده با حضورتون طهارت بگیره. قفل و کلید این دلکده رو هم میسپرم دست خودتون. اصلا شما میزبان و من میهمان. میشه آقا!
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
به نام خداوند همه انبیاء
إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا، وَرُسُلا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا
(سوره نساء، 163 و 164)
سلام بر طاها و مصطفی
سلام بر آدم و نوح و موسی و عیسی و ابراهیم و مصطفی.
سلام بر احمدی که اهل تورات و انجیل نامش را در کتابشان مکتوب یافتهاند، آن پیامبر درس ناخواندهای که غل و زنجیر اسارت را از دست و پای بشریت برداشت.1
سلام بر حضرت یاسین که خدای کریم، صراط مستقیمش خواند:
یس - وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ - إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ - عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ
میدانی که صراط مستقیم یعنی چه؟ یعنی شاهراه سعادت و راه میانبر هدایت.
و بریده باد دستان ابولهب، از ازل تا به ابد.
و تمام یاوران ابولهب، از جاهلیت اولی تا جاهلیت مدرن، که آتش دوزخ را با هیزمهای خویش شعلهور میسازند.
و شکسته باد قلمها و دوربینهایشان. و گسسته باد بیوت سستتر از خانه عنکبوتشان.
آنها که شب و روز با ریختن زبالههای خود میکوشند صراط مستقیم را آلوده جلوه دهند، و چهارده قرن است که پیوسته در تلاشند تا با دمهای منقطع و ضعیفشان نور خدا را خاموش نمایند2. گمراهانی که خودشان نیز غافلند از آسمی که خدا مبتلایشان کرده:
«و ...آن کس را که خدا بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آن چنان تنگ میکند که گویا میخواهد به آسمان بالا رود ...»3
اتفاق تازهای نیست که پیامبری را به به استهزا میگیرند: «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»4
عادتی است مخصوص تمام مستکبران تاریخ تا به خیال خامشان مردان بزرگ و پاک را تحقیر نمایند، و یا شاید هم التیامی باشد برای قلبهای بیمار دنیا زدهشان.5
رهزنان مسیر هدایت، همه مکرهایشان شبیه هم است، بازماندگانِ مستکبران قوم شعیباند که نصایح پیامبر خدا را نادیده گرفتند6.
و امروز هم، بعد از بیست و یک قرن پیشرفت، درس آموختگانِ مکتبِ ابلیس، هنوز هم با همان تکبرِ اجدادشان بر صراط ایمان نشستهاند برای تهدید مؤمنان و کج نشان دادن راهشان.
چقدر شبیه مشرکان مکهاند که محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) را شاعر و مجنون و ساحر و ... خواندند.
شبیه آنان که نوح (علیه السلام) را به سخریه گرفتند: «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا 7»
«و این چنین برای هر پیامبری دشمنی از جن و انس قرار دادیم...»
اگرچه اندوه بزرگی است هم برای ما و هم برای همه پیامبران، اما نگران نیستیم، چرا که سرانجام آن چه را مسخره میکنند دامانشان را خواهد گرفت8.
آن چه به دست میآورند متاع قلیل دنیای زودگذر است و زندگی دنیا چیزی نیست جز سرمایهی فریب9. به کودکی میمانند که مروارید گرانقیمت خود را با یک تکه شیرینی، با ثمن قلیل، معاوضه میکنند10.
پس وای بر آن ها از آن چه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آن چه از این راه به دست می آورند11.
و عاقبت در گناهان و اهانتهایشان غرق خواهند شد و سیل بنیان برانداز نوح بار دیگر تمام پلیدیهای آنان را با خود خواهد برد. بی آن که فریادرسی برای خود بیابند12.
پ.ن. : عجب این جاست که فقط حرف میزنیم و قولاً مجادله احسن میکنیم. ولی کاش از دنیایی که اهریمن به آن دلبسته، محروم شود. اگر برای ما تره خورد نمیکنند، شاید از قطع رگهای اقتصادیشان وحشت کنند. احضار سفیر و اخطار سیاسی کفایت نمیکنه. چون آنها کارشان را میکنند و نتیجه هم میگیرند، چه با اخطار و چه بی اخطار. کافیه جهان اسلام یکی دوسال به شرکتهای دانمارکی و هلندی و سوئدی محل نذاره. یعنی دولت ایران نمیتونه بیشتر از اینا کاری بکنه؟ من که باور نمیکنم. میگن تجار ایرانی باعث رونق اسلام در خارج شدند. حالا چطور؟
1 . (اعراف، 157): «... الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ...».
2 . (توبه، 32): « یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»
3 . (انعام، 125): «... وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ».
5 . (مائده، 59): « قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ »
6 . (اعراف، 86): « وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا»
8 . (انعام، 10): «...فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ»
9 . (انعام، 185): «... وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ»
10 . (بقره، 16): ُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ»
11 . (بقره، 79): «...فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ»
12 . (نوح، 25): «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا»
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
به بسم الله میخوانم خدا را زمشتی خاک، آدم کرد ما را
بنابر تقاضای بعضی از دوستانِ جان، جناب خویشتن خویش را اجبار کردیم تا به روز شود. نوشتیم تا نگویند درخواست دوستان را شهید کرد و ادبیات دوستی را نادیده گرفت.
همه نقایص را هم بگذارید به پای چرکنویسی بودن این قلم شکسته.
و البته سالگرد ورود امام به قم انگیزهای شد تا به بهانه این نوشته، از آن رهبر بزرگ هم یادی شود.
بابا چنین حکایت نمود برایم که:
«من در جوانی مقیم نجف بودم، و این مقارن با اوج انقلاب به رهبری امام بود.
من و دوستان همدرس، اختلاف داشتیم که کدام راه، صراط است و کدام یک سبیل.
من یقین داشتم بر صراط روح الله و لیکن دوستان، جملگی یقین داشتند بر باطل بودن صراط من.
و این اختلاف بدان حد رسید که یاران دیرین، دست تهدید بلند کرده بودند تا مرا از آن عقیده باطل بازگردانند به سبیل هدایت:
وحتی از این و آن به گوشم میرسید که فلان دوست قصد خونت را کرده. و بهمان دوست چنین بهتانی زده و... .
و این اختلاف اندیشه، موجب کنارهگیری آنان از من گشت و در حقیقت به نوعی بایکوت شدم.
این بود عاقبت من: تنهایی در غربت و محرومیت از دوستان همدل.
دوستان سایهام را با تیر میزدند و با این وجود، دیگر نیازی به دشمن نبود.
بود و بود تا انقلاب پیروز شد و جنگ تحمیل شد و امام هم رحلت نمود.
و اینک بعد از سالیان سال، آن دوستان قدیم هنوز چشم دیدن مرا ندارند اما اعتراف میکنند به عظمت آن روح بزرگ.
بعضی از منکران روح الله هم امروز خودشان را به امام و رهبری میچسبانند تا کسب آبرو کنند. تا جای پایشان را محکم کنند.»
*****
این تنها حکایت بابا نیست.
حکایتی است تکراری: حکایت هفتاد و دو فرقهای است که بعد از محمد صلی الله علیه و آله متولد شدند. و همه خود را محمدی میپندارند. حکایت همان امت واحدهای است که پاره پاره شد:
... فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
سوره انعام، آیه 81
و هر پارهای در توهمات و القائات خودیهایشان میپندارد که: أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا
سوره کهف، آیه 104
در حالی که حقیقت این فرقهها، خارج از این دو حالت نیست:
فَرِیقًا هَدَى وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ
سوره اعراف، آیه 30
اما بعضیها این طوریند که همیشه راه رو از چاه تشخیص میدن. حس ششم دارند. و معمولا در اقلیت هستند.
أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ
سوره انعام، آیه 122
و گویا آن اختلافات فقط برای نسل گذشته نبوده.
من هم دختر همان بابا هستم.
راستش را بخواهید در همین دو سه هفته اخیر، دختر بابا هم متهم شد که بر سبیل باطل است.
دوستی وبلاگی گفت که دختر بابا سطحی نگر است. و مفهوم این جمله از آن طرف به این معناست که خود آن دوست، عمقی نگر است.
چرا؟ هنوز هم نفهمیدم. اما این را فهمیدم که حرفهایم را تحریف کرده و برداشتهایش از کلام من کاملا معکوس است.
گفت که آقا مقام معظم رهبری او را بس است و نیازی به امام ندارد، و لابد با همان برداشت معکوس.
شش صفحه برایش جوابیه نوشتم اما بعد منصرف شدم.
با خودم گفتم نرود میخ آهنین بر سنگ. چرا او باید افکار سطحی تو را بپذیرد؟ و ما انتَ علیهم بِوکیل.
شاید گناهم این است که همیشه دنبال اصل بودهام. آخر من معتقدم کپی هیچ وقت مساوی با اصل نیست؛ بلکه کپی در کنار اصل ارزش پیدا میکند. قرآن اصل است و کتب دیگر در کنار قرآن ارزش مییابند.
همان گونه که رسول الله (ص) اصل بود و شرط جانشینی بعد از ایشان نیز، عمل بر اساس سنت او (ص) بود.
اندیشه روح الله، اصل بود و رهبران بعد از او نیز از میان کسانی انتخاب خواهند شد که مطابق با اصول امام حرکت کنند.
پس به نظر من هیچ وقت بینیاز از اصل نخواهیم بود. اگر اصل نباشه کپی بودن بدل و یا بدل بودن کپی هیچ وقت معلوم نمیشه.
من وبلاگ نویس سطحینگر، اصل را از کتب اساتیدی چون مرحوم امام، آیت الله علامه طباطبایی و شاگردان ممتازشون آیت الله جوادی آملی، آیت الله سبحانی و علامه شهید مطهری و... آموختهام. که آنها نیز شاگردان مکتب اسلامند. و چه کسی میتواند ادعا کند که این بزرگان سطحی نگرند.
ولی به هر حال، قرار نیست بیدمان با این بادها بلرزد. بلکه این را هم به فال نیک میگیریم.
پس سلام بر رضوان سطحی نگر.
و خداحافظ تا اطلاع ثانوی.
پ.ن: ترجمه آیهها این قدر راحت بود که دیگه نیازی به ترجمه ندیدم.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
کجایی؟
|
جمعه 86/12/3 ساعت 4:56 عصر
|
من هر چی منطقه ممنوعه رو سرچ کردم پیداش نکردم. شما می دونید چه بلایی سرش اومده؟ نوشته بود که لفظ بازی بیست رو برا من نوشته.
نوشته شده توسط: رضوان مرادی
|