سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
117095

:: بازدیدهای امروز ::
9

:: بازدیدهای دیروز ::
1

:: درباره من ::

رضوان مرادی - ب مثل باران
رضوان مرادی
معلمم. اما شغلم نیست. عشقی تدریس می‌کنم. با این که بزرگ شدم ولی هنوز یه بچه مدرسه‌ای هستم. از بچگی دلم می‌خواست معلم زبان بشم ولی منحرف شدم. خوشنویسی و نقاشی و قرآن و آشپزی و کامپیوتر و شنا رو دوست دارم. از تواشیح و سرودهای عربی خیلی خوشم میاد. کارهای سامی یوسف رو هم دوست دارم. بعضی از استادام می‌گن دست به قلم خوبی دارم. ولی تا حالا از این استعدادم استفاده نکردم. کم حرف و آروم هستم. بیشتر ترجیح می دم گوش بدم. زیرا که مادرزاد مرا یک زبان داده اند و دو گوش. عاشق طبیعتم. به نظر من سنگ و کوه و جنگل و صحرا و دریا و شاخه های کج و معوج درختا همیشه زیبا و حیرت و انگیزند. اگه می‌تونستم باغبون می‌شدم. صاف و ساده و بی شیله پیله و کمی رک هستم. با آدمای دروغگو و خودخواه و مغرور آبم تو یه جوب نمی‌ره. شدیدا طرفدار سادگی در زندگی هستم. با خودم شرط کردم که دروغ نگم. و موقع عصبانیت خودمو کنترل کنم. ولی هنوز آدم نشدم

:: لینک به وبلاگ ::

رضوان مرادی - ب مثل باران

:: پیوندهای روزانه::

گام به گام با شیطان [20]
امام، زنان و دهه فجر [52]
استادان تأثیرگذار [80]
دست پنهان [61]
عرش [136]
عشق، سرخ و آتش، سرخ و عصیان،‏سرخ [65]
عقابی پرید [72]
ناسیونالیسم یا ملت پرستی در عصر حاضر [142]
[آرشیو(8)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

اجتماع . احسان . اشتراک . توبه . سعادت . ظلم . هود .

:: آرشیو ::

مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان86
آذر86
دی 86
بهمن86
اسفند86
فروردین87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر 87

:: دوستان من (لینک) ::

آبی مثل آسمان
آخوندها از مریخ نیامده اند
آقا معلم
آموزش نیوز
ابلیس
از یک روحانی
استاد کریم محمود حقیقی
باشگاه اندیشه
ب مثل باران
پرستوی مهاجر
پرشین بلاگ
تازیانه نیچه
تنها ترین تنها
چارقد
حاج آقا یا حق
حزب الله هم الغالبون
دنیای برعکس
دوستانه و صمیمانه. Pen pal یعنی دوستی که برایت می نویسد...
رازگشایی
رستاخیز من
زمان بی کرانه، ایران جاودانه...اکرنه
سخن دل
سخن دل 2
سلام آقا
طلبه ای از نسل سوم
عشق الهی
عشق علیه السلام
قافله شهدا
کلام اسلامی
کودکان بی پناه خیابانی
گل آقا
لبگزه
مجمع پریشانی
منطقه ممنوعه
نور و نار
نوشته های یک ناظم
وبلاگ محمد علی مقامی
وب نوشته های علی شیروی
هانیبال
یادداشت های یک خبرنگار
آدمکها
آقاشیر
ایده های اخلاقی نوین
پرسش مهر 8
خاطرات باورنکردنی حاج آقا
خلوت تنهایی
سکه دولت عشق
طعم شیرین 2 دقیقه
کشورهای پارسی زبان
عطاری عطار
فاطیما امیدواری
مدیر پارسی بلاگ
یک فنجان چای تلخ
حجه الاسلام شهاب مرادی
تبیان
موسسه تحقیقاتی اسرا
پرواز
به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
.•¤ خانه آرزو ¤•.
. : آدم و حوا : .
بی عینک
پوست کلف
ضد بهائیت
فاطیما امیدوار
عبدالجبار کاکایی
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
عاشق دلباخته
lovlyworld
دنیا به روایت یوسف
کبوترانه
باور
جمهوریت
بانوی سراچه
برای سارا می نویسم
تودی لینک
پله پله تا ...
Lovely
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
همه چیز...
کلاشینکف دیجیتال
پرسه درخیال
سوادنامه
سیمرغ
COMPUTER&NETWORK
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
اس ام اس عاشقانه
کوهپایه
امیدزهرا omidezahra
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
عشق سرخ

:: خبرنامه ::

 

رضوان مرادی - ب مثل باران

عزت شاهی و سازمان مجاهدین خلق

سه شنبه 86/12/28 ساعت 9:0 عصر

1) هوس کرده بودم برم جنوب. ولی آبجی کوچیکه به جای ما رفت و ما جا موندیم،‏ به همین راحتی. فکر کنم الان دانیال باشند شاید هم دزفول. خوش به حالشون.

2) این دو روزه هم قدری سرما میل نمودیم تا یک یادگاری از سرمای زمستان 86 در خودمان داشته باشیم. و عجالتن زودتر از موعد، خودمان را تعطیل کردیم.

3) تصمیم گرفتم تو ایام نوروز کتاب خاطرات عزت شاهی رو بخونم. از اون کتابای مستند و قطوره. یه هفش ده روز طول کشید تا بابا بخوندش.

عزت شاهی میگه: اول انقلاب خیلی از انقلابی ها و حتی اکثر کسانی که الان جزو سران نظام هستند از سازمان مجاهدین خلق حمایت می کردند اما بعد خودشون رو کنار کشیدند. از ویژگی های سازمان این بود که تحمل انتقاد و مخالفت رو نداشت. و بر اساس قواعد نظامی اداره می شد. و اگر کسی از اعضاء گروه از اونا انتقاد می کرد، خیلی زود باهاش تصفیه حساب می کردند.

اونم چه تصفیه حسابی. تا درس عبرتی شود برای سایرین.

البته این مضمون حرفهای عزت شاهیه نه عین کلماتش.

عزت شاهی با همه انقلابیا هم بند بوده و الان هیچ پستی تو اداره نظام نداره و مشغول کار قبلیشه.

 پ.ن.:

قدرت اگه با اسلحه تأمین باشه نتیجه اش مشخصه. اِنّ فی ذلک لَعِبرَهً لِاولِی الابصار (آل عمران،‏13)

فکر کنم از اون حرفای بالای هیجده سال زدم. نه؟


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

هیچی و همه چی

سه شنبه 86/12/28 ساعت 7:0 صبح

مردم از بس انتظار کشیدم. اما:

بالاخره صدا و سیما رضایت داد و اسم کاندیداهای تهران رو  همراه با عکساشون نمایش داد. یه عکس گذاشتن مگه چقدر خرج داره؟

تبلیغات:

خیلی سرد بود. نه عکسی، نه پوستری. من که فقط عکس چهار پنج نفر از نامزدها رسید دستم. این جا تا جامعه محترم مدرسین هست نوبت به بقیه لیست ها نمیرسه. طبیعیه.

یه بنده خدایی هم یه دسته پنجاه صدتایی یه کاغذ تبلیغاتی رو انداخته بود تو حیاط ما و زحمت خودش رو کم کرده بود.

عادلانه بود نه؟ تبلیغات رو می گم دیگه.

احیانا این هم یکی از خدمات مجلس خدوم هفتم بود به اضافه خدمات گرانی و بنزین و نقطه چینهای روشن دیگر.

دیپلم رأی اولی بود. هر چی بابا دیکته کرد اونم رأی داد. یه پسر کاملا حرف گوش کن.

دیپلم اسم من درآوردی اون یکی داداشمه. آخه تا نگاش میکنیم یاد دیپلمش میافتیم.

اما یه چیز انتخابات خوب بود:

فکر می کنم بعضیا (هم از بالا ده و هم از پایین ده) سرشون خورده بود به سنگ و به جای انشعاب، هماهنگ با احزابشون عمل کردند. یعنی تلاش کردند که ادای اتحاد رو درآورند.

می گن اگه حلم ندارید خودتون رو به تحلم بزنید. یعنی ادای آدمای خیلی صبور رو درآرین.

و بعضیا هم سعی کردند که از تحریم بچه گانه دست بردارند. به گمانم آن ها هم سرشان خورده به سنگ. نه، اورژانس لازم نیست. به نظرم براشون مفید بوده. بازهم سنگ پیدا میشه ها!‏

60 در صد یعنی 25 میلیون. 100 در صد یعنی چند میلیون؟ یه چیزی حدود نوزده بیست میلیون. خیلی راضی کننده نیست.

بعضیا این قدر گفتند تر و ترین که دیگه اسمشم نمی خوام بیارم.

بازی با کلمات سیاسی بازی کسل کننده ایه.

دست ملت حق شناس و با معرفت درد نکنه که همیشه مشت می زنه به دهن آمریکا و به کوری چشم دشمن همیشه میاد تو صحنه. کاش مسوولان خدوم و غیر خدوم هم از این مشتهای نمایشی می زدند به دهن بیگانگان. این رد صلاحیت هم بهانه خوبیه برای خبرگزاریهای دشمن.

میگم که اگه یه روزی روزگاری دشمنی به اسم آمریکا و سی ان ان و ... در کار نبود،‏ فکر می کنید انتخابات چه قدر رونق داشته باشه؟ از همین الان به فکر یه شیوه تبلیغاتی جدید در آینده باشید.

فکر کردن نمی خواد که: ارائه بلیت نشانگر شخصیت شماست. همون جمله مشهور سازمان اتوبوسرانی قم.

همین.

اصلا به من چه ها؟ همین طوری دارم واسه خودم می بافم که چی.


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

غریب الغربا

شنبه 86/12/18 ساعت 9:0 عصر

فاخلع نعلیک

این جا سرزمین طور و وادی طوی نیست.

امروز این جا ب مثل باران نیست.

در این ساعات پایانی، این جا میزبان خورشید است.

و شاید هم:

با پهلوی بشکسته و بازوی کبود

زهرا به زیارت رضا می‌آید

 سلام آقا، اذن دخول

ما که نشونی مادر رو نداریم، دستمون از بقیع هم که کوتاهه.

 گفتیم غمی نیست نشونی پسر رو که داریم. می ریم اون جا که حج الفقراست.

ولی میسر نشد. انگاری حالا حالاها باید منتظر کارت دعوت باشم.

ولی گفته باشم آقا، من که نمی‌خوام کوتاه بیام. حالا که لیاقت حضور تو حرمتون رو پیدا نکردم، با خودم گفتم خوبه حرم رو بیارم تو وبلاگم. شاید این وبلاگ آلوده با حضورتون طهارت بگیره. قفل و کلید این دل‌کده رو هم می‌سپرم دست خودتون. اصلا شما میزبان و من میهمان. میشه آقا!

 


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

یا رسول الله

شنبه 86/12/18 ساعت 7:0 صبح

به نام خداوند همه انبیاء

إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا، وَرُسُلا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا

(سوره نساء، 163 و 164)

سلام بر طاها و مصطفی

سلام بر آدم و نوح و موسی و عیسی و ابراهیم و مصطفی.

سلام بر احمدی که اهل تورات و انجیل نامش را در کتابشان مکتوب یافته‌اند، آن پیامبر درس ناخوانده‌ای که غل و زنجیر اسارت را از دست و پای بشریت برداشت.1


سلام بر حضرت یاسین که خدای کریم، صراط مستقیمش خواند:

یس - وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ -  إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ - عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ

می‌دانی که صراط مستقیم یعنی چه؟ یعنی شاه‌راه سعادت و راه میان‌بر هدایت.

و بریده باد دستان ابولهب، از ازل تا به ابد.

و تمام یاوران ابولهب، از جاهلیت اولی تا جاهلیت مدرن، که آتش دوزخ را با هیزم‌های خویش شعله‌ور می‌سازند.

و شکسته باد قلم‌ها و دوربین‌هایشان. و گسسته باد بیوت سست‌تر از خانه عنکبوتشان.

آن‌ها که شب و روز با ریختن زباله‌های خود می‌کوشند صراط مستقیم را آلوده جلوه ‌دهند، و چهارده قرن است که پیوسته در تلاشند تا با دم‌های منقطع و ضعیفشان نور خدا را خاموش نمایند2. گمراهانی که خودشان نیز غافلند از آسمی که خدا مبتلایشان کرده:

«و ...آن کس را که خدا بخواهد گمراه سازد، سینه‌اش را آن چنان تنگ می‌کند که گویا می‌خواهد به آسمان بالا رود ...»3

اتفاق تازه‌ای نیست که پیامبری را به به استهزا می‌گیرند: «وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»4

عادتی است مخصوص تمام مستکبران تاریخ تا به خیال خامشان مردان بزرگ و پاک را تحقیر نمایند، و یا شاید هم التیامی باشد برای قلب‌های بیمار دنیا زده‌شان.5

رهزنان مسیر هدایت، همه مکرهایشان شبیه هم است، بازماندگانِ مستکبران قوم شعیب‌اند که نصایح پیامبر خدا را نادیده گرفتند6.

و امروز هم، بعد از بیست و یک قرن پیشرفت، درس آموختگانِ مکتبِ ابلیس، هنوز هم با همان تکبرِ اجدادشان بر صراط ایمان نشسته‌اند برای تهدید مؤمنان و کج نشان دادن راهشان.

چقدر شبیه مشرکان مکه‌اند که محمد امین (صلی الله علیه و آله و سلم) را شاعر و مجنون و ساحر و ... خواندند.

شبیه آنان که نوح (علیه السلام) را به سخریه گرفتند: «وَمَکَرُوا مَکْرًا کُبَّارًا 7»

«و این چنین برای هر پیامبری دشمنی از جن و انس قرار دادیم...»

اگرچه اندوه بزرگی است هم برای ما و هم برای همه پیامبران، اما نگران نیستیم، چرا که سرانجام آن چه را مسخره می‌کنند دامانشان را خواهد گرفت8.

آن چه به دست می‌آورند متاع قلیل دنیای زودگذر است و زندگی دنیا چیزی نیست جز سرمایه‌ی فریب9. به کودکی می‌مانند که مروارید گرانقیمت خود را با یک تکه شیرینی، با ثمن قلیل، معاوضه می‌کنند10.

پس وای بر آن ها از آن چه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آن چه از این راه به دست می آورند11.

و عاقبت در گناهان و اهانت‌هایشان غرق خواهند شد و سیل بنیان برانداز نوح بار دیگر تمام پلیدی‌های آنان را با خود خواهد برد. بی آن که فریادرسی برای خود بیابند12.

 

 

پ.ن. : عجب این جاست که فقط حرف می‌زنیم و قولاً مجادله احسن می‌کنیم. ولی کاش از دنیایی که اهریمن به آن دل‌بسته‌، محروم شود. اگر برای ما تره خورد نمی‌کنند، شاید از قطع رگ‌های اقتصادیشان وحشت کنند. احضار سفیر و اخطار سیاسی کفایت نمی‌کنه. چون آن‌ها کارشان را می‌کنند و نتیجه هم می‌گیرند، چه با اخطار و چه بی اخطار. کافیه جهان اسلام یکی دوسال به شرکتهای دانمارکی و هلندی و سوئدی محل نذاره. یعنی دولت ایران نمی‌تونه بیشتر از اینا کاری بکنه؟ من که باور نمی‌کنم. می‌گن تجار ایرانی باعث رونق اسلام در خارج شدند. حالا چطور؟



1 . (اعراف، 157): «... الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ...».

 

2 . (توبه، 32): « یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»

 

3 . (انعام، 125): «... وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ ».

 

4 . انعام، 10

5 . (مائده، 59): « قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَأَنَّ أَکْثَرَکُمْ فَاسِقُونَ »

6 . (اعراف، 86):  « وَلا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا»

7 . نوح، 22

8 . (انعام، 10): «...فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ»  

 

9 . (انعام، 185): «... وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ»

 

10 . (بقره، 16): ُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوا مُهْتَدِینَ»

 

11 . (بقره، 79): «...فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ»

 

12 . (نوح، 25): «مِمَّا خَطِیئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ یَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا»

 


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

آن روح بزرگ

شنبه 86/12/11 ساعت 1:47 صبح

به بسم الله می‌خوانم خدا را           زمشتی خاک، آدم کرد ما را

بنابر تقاضای بعضی از دوستانِ جان، جناب خویشتن خویش را اجبار کردیم تا به روز شود. نوشتیم تا نگویند درخواست دوستان را شهید کرد و ادبیات دوستی را نادیده گرفت.

همه نقایص را هم بگذارید به پای چرکنویسی بودن این قلم شکسته.

و البته سالگرد ورود امام به قم انگیزه‌ای شد تا به بهانه این نوشته، از آن رهبر بزرگ هم یادی شود.

بابا چنین حکایت نمود برایم که:

«من در جوانی مقیم نجف بودم، و این مقارن با اوج انقلاب به رهبری امام بود.

من و دوستان همدرس، اختلاف داشتیم که کدام راه، صراط است و کدام یک سبیل.

من یقین داشتم بر صراط روح الله و لیکن دوستان، جملگی یقین داشتند بر باطل بودن صراط من.

و این اختلاف بدان حد رسید که یاران دیرین، دست تهدید بلند کرده بودند تا مرا از آن عقیده باطل بازگردانند به سبیل هدایت:

وحتی از این و آن به گوشم می‌رسید که فلان دوست قصد خونت را کرده. و بهمان دوست چنین بهتانی زده و... .

و این اختلاف اندیشه، موجب کناره‌گیری آنان از من گشت و در حقیقت به نوعی بایکوت شدم.

این بود عاقبت من: تنهایی‌ در غربت و محرومیت از دوستان همدل.

دوستان سایه‌ام را با تیر می‌زدند و با این وجود، دیگر نیازی به دشمن نبود.

بود و بود تا انقلاب پیروز شد و جنگ تحمیل شد و امام هم رحلت نمود.

و اینک بعد از سالیان سال، آن دوستان قدیم هنوز چشم دیدن مرا ندارند اما اعتراف می‌کنند به  عظمت آن روح بزرگ.

بعضی‌ از منکران روح الله هم امروز خودشان را به امام و رهبری می‌چسبانند تا کسب آبرو کنند. تا جای پایشان را محکم کنند.»

*****

این تنها حکایت بابا نیست.

حکایتی است تکراری: حکایت هفتاد و دو فرقه‌ای است که بعد از محمد صلی الله علیه و آله متولد شدند. و همه خود را محمدی می‌پندارند. حکایت همان امت واحده‌ای است که پاره پاره شد:

... فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالأمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

سوره انعام، آیه 81

و هر پاره‌ای در توهمات و القائات خودی‌هایشان می‌پندارد که: أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا

سوره کهف، آیه 104

در حالی که حقیقت این فرقه‌ها، خارج از این دو حالت نیست:

فَرِیقًا هَدَى وَفَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ

سوره اعراف، آیه 30

اما بعضی‌ها این طوریند که همیشه راه رو از چاه تشخیص می‌دن. حس ششم دارند. و معمولا در اقلیت هستند.

أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

سوره انعام، آیه 122

و گویا آن اختلافات فقط برای نسل گذشته نبوده.

من هم دختر همان بابا هستم.

راستش را بخواهید در همین دو سه هفته اخیر، دختر بابا هم متهم شد که بر سبیل باطل است.

دوستی وبلاگی گفت که دختر بابا سطحی نگر است. و مفهوم این جمله از آن طرف به این معناست که خود آن دوست، عمقی نگر است.

چرا؟ هنوز هم نفهمیدم. اما این را فهمیدم که حرف‌هایم را تحریف کرده و برداشت‌هایش از کلام من کاملا معکوس است.

گفت که آقا مقام معظم رهبری او را بس است و نیازی به امام ندارد، و لابد با همان برداشت معکوس.

شش صفحه برایش جوابیه نوشتم اما بعد منصرف شدم.

با خودم گفتم نرود میخ آهنین بر سنگ. چرا او باید افکار سطحی تو را بپذیرد؟ و ما انتَ علیهم بِوکیل.

شاید گناهم این است که همیشه دنبال اصل بوده‌ام. آخر من معتقدم کپی هیچ وقت مساوی با اصل نیست؛ بلکه کپی در کنار اصل ارزش پیدا می‌کند. قرآن اصل است و کتب دیگر در کنار قرآن ارزش می‌یابند.

همان گونه که رسول الله (ص) اصل بود و شرط جانشینی بعد از ایشان نیز، عمل بر اساس سنت او (ص) بود.

اندیشه روح الله، اصل بود و رهبران بعد از او نیز از میان کسانی انتخاب خواهند شد که مطابق با اصول امام حرکت کنند.

پس به نظر من هیچ وقت بی‌نیاز از اصل نخواهیم بود. اگر اصل نباشه کپی بودن بدل و یا بدل بودن کپی هیچ وقت معلوم نمی‌شه.

من وبلاگ نویس سطحی‌نگر، اصل را از کتب اساتیدی چون مرحوم امام، آیت الله علامه طباطبایی و شاگردان ممتازشون آیت الله جوادی آملی، آیت الله سبحانی و علامه شهید مطهری و... آموخته‌ام. که آن‌ها نیز شاگردان مکتب اسلامند. و چه کسی می‌تواند ادعا کند که این بزرگان سطحی نگرند.

ولی به هر حال، قرار نیست بیدمان با این بادها بلرزد. بلکه این را هم به فال نیک می‌گیریم.

پس سلام بر رضوان سطحی نگر.

و خداحافظ تا اطلاع ثانوی.

 

 

پ.ن: ترجمه آیه‌ها این قدر راحت بود که دیگه نیازی به ترجمه ندیدم.

 


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

کجایی؟

جمعه 86/12/3 ساعت 4:56 عصر

من هر چی منطقه ممنوعه رو سرچ کردم پیداش نکردم. شما می دونید چه بلایی سرش اومده؟ نوشته بود که لفظ بازی بیست رو برا من نوشته.


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

الغوث

شنبه 86/11/27 ساعت 1:35 صبح

شاید باور نکنی...

الان خیلی حالم خرابه. تو دلم دارم زار می زنم.

احساس حماقت می کنم از این که دوساعت پشت اینترنت انتظار کشیدم برای آپ کردن(از ساعت بیست و سه و ده دقیقه تا الان که یک و ده دقیقه است و تازه موفق شدم کامنتها رو بخونم)حیف از اوقات گرانمایه. دو سال ناله کردیم برای رئیس مخابرات ولی کسی برایمان تره هم خرد نکرد. مورچه خودش چه باشد که کله پاچه اش...

و بعد هم اخبار جدایی ها و تفرقه های سیاسی،‏ دلم رو شکست.

پایان دوستی های انسانی،

و انحصار در دوستی های ایدئولوژیک سیاسی.

و : کلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحون:

هر حزب و گروهی به عقاید خودش راضی و خوشحال است.

اگر هر گروهی بگه انا الحق، پس ناحق کیه؟

زیّن لهم الشیطان اعمالهم:

بلکه این شیطان است که اعمال و کارهایشان را در نظرشان خوب جلوه می دهد. پس چرا راضی نباشند؟

خدایا صبری فراوان عطایم کن تا درهم نشکنم.

شرح صدری که در مقابل جهالت ها، سلامت باشم:

باورم این است که افراط و تفریط هر دو دشمن منند.

خدایا الغوث الغوث الغوث


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

ناشناخته ها

سه شنبه 86/11/23 ساعت 6:0 صبح

راستش رو بگم: من استاد جلال الدین فارسی رو نمی‌شناختم. اصلا اسمشون رو نشنیده بودم. اما به برکت دهه فجر پارسال، و میهمان‌های فرزاد حسنی ( اسم برنامه یادم نیست)، و برنامه "محرمانه" با ایشون آشنا شدم. از خودم می‌پرسم چنین شخصی که همرزم و همراه امثال شهید بهشتی و مقام معظم رهبری بوده  پس از گذشت این بیست و پنج و شش سال چرا باید برای من گمنام باشه؟ به خاطر حرف‌های ناسیونالیسمی؟ چه کسی یا چه چیزی باعث گم‌نامی و طرد انقلابیون اصیل شده؟ غیر اصیل‌ها  چه کسانی بودند؟ چرا من نباید با آقای صادق قطب زاده و عاقبت او آشنا باشم.

به نظر من بعضی از جهالت‌ها برمی‌گرده به خود آدم ولی یقینا من به تنهایی نمی‌تونم خیلی سریع از همه چیز به خصوص از اتفاقات گذشته آگاه باشم و باید کسی زمینه آگاهی رو در من ایجاد کنه.

به عنوان مثال اولین باری که اسم انجمن حجتیه رو شنیدم از زبان یکی از اساتیدم بود: چرا مرحوم امام خمینی این قدر از انجمن حجتیه ناراحت بودند؟ استاد فقط به همین یک جمله اشاره کرد اما همین کافی بود تا خودم برم دنبال جواب و با کمک اینترنت و کتاب‌ها و مقالات تونستم اطلاعات بیشتری کسب کنم.

و یا در مورد صادق قطب زاده نمی‌دونستم که به جرم کودتا علیه نظام و ترور امام (ره) اعدام شده. ولی چند روز پیش که میهمان وبلاگی از پرشین بلاگ بودم کنجکاو شدم تا بیشتر با قطب زاده آشنا بشم.


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

محرمانه ها

دوشنبه 86/11/22 ساعت 10:53 صبح

برنامه محرمانه، سفره دل ما رو هم باز کرده.

من که فعلا فقط سه تا برنامه آخرش رو دیدم: محرمانه‌های استاد جلال الدین فارسی و حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی و روح الله حسینیان.

اگه دست من بود آقای فارسی رو به بقیه ترجیح می‌دادم. با تمام تئوریهاشون. مخصوصاً اون جا که گفتند: هر کسی بنا به ارجحیتی که داره می‌تونه تو انتخاب شغل و اداره جامعه نقش داشته باشه و فرقی بین زن و مرد نیست. اگر زن‌ها ارجحیت داشته باشند اونا باید کار کنند. مردی که شایستگی نداره نباید روی کار بیاد.

اینو که گفت رو کردم به فریده و گفتم: قابل توجه اونایی که می‌گن زن باید خونه داری و شوهر داری و بچه داری کنه و اجتماع رو باید بسپرن دست مردا. دیدی حق بامن بود؟ استاد هم نظر منو تأیید کرد.

فریده گفت: من با کار کردن زن مخالف نیستم ولی از این که زن‌ها می‌خوان همه جا حضور داشته باشند، مخالفم.

گفتم: اتفاقا با همین حضوره که ارجحیت‌ها مشخص می‌شه، نه با خونه نشینی. حالا اگه بعضی از خانوما زیاده روی می‌کنن چندان مهم نیست. نباید تفکر حق رو به خاطر یه عده‌ فمینیست، انکار کرد. من ترجیح می‌دم راننده تراکتور و تاکسی بشم اما محتاج آدمای دیگه نباشم.

خیلی افسوس خوردم اون جا که گفت به خاطر شبهه در هویتش از انتخابات ریاست جمهوری انصراف داد. یعنی در این سرزمین متمدن انقلابی و اسلامی، برای خدمت به یک ملت، تابعیت خونی تو ترجیح دارد بر تابعیت خاک.

منم قبول دارم که در پست‌های مهم کشوری مثل ریاست جمهوری و رهبری، تابعیت خاک و خون برای حفظ استقلال مهمند. اما به چه قیمتی؟ مگه بنی صدر که ایرانی الاصل بود چقدر به فکر استقلال ایران بود؟

کسی که صلاحیت داشته تا به قوای مسلح درس ایدئولوژی بده، چرا صلاحیت اجرایی و مدیریتی ایشون به خاطر اعتقاد به ناسیونالیسم مدیریتی نادیده انگاشته شد؟ اولین شرط صلاحیت، داشتن ایدئولوژی صحیحه، بعد مدیریت قوی، و ... .

بعدا خواهم گفت که در مدیریت ایران قدیم، آیا ملیت مطرح بوده یا خیر؟

یکی از اساتیدمون می‌گفت: بدترین ظلم اینه که به علم عالم بی‌توجهی بشه.

مثل حضرت علی علیه السلام که با اون همه علم از اداره اجتماع محروم شدند، با خاری در چشم و استخوانی در گلو.

مثل ملا صدرا که به خاطر حکمتش تبعید شد،

مثل شیخ فضل الله نوری

و مثل همه اون انقلابیونی که به اعتراف حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی، از صحنه اداره کشور رانده شدند. و قدرت دست کسانی افتاد که سفره چرب می‌خواستند.

هم استاد جلال الدین فارسی، و هم حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی حرفشون این بود که نگذاشتند اهداف اصلی انقلاب عملی بشه.

حب الوطن من الایمان. اما گاهی ملی گرایی خطرناک می‌شه مخصوصا وقتی که مانع عملی شدن ارزش‌های اصیل بشه.

یادمه چند سال پیش یکی از اساتید مشهور، که تو سخنرانیهاشون یکی در میون به افتخارات ایران زمین اشاره می‌کرد، تو یکی از جلساتش ‌گفت: این که تو احادیث ائمه علیهم السلام، مردم قم تعریف و تحسین و تمجید شده‌ان، به چه معناست؟ قمی بودن به این نیست که ساکن قم باشی و یا تو کارت هویتت نوشته باشند متولد قم. بلکه قمی بودن به اینه که از نظر فکری و عقیدتی شبیه قمی‌ها باشی.

اصلا تو همین ایران امروزی چند تا نژاد خالص سراغ دارین که با هیچ قوم دیگه‌ای اختلاط نژادی و قومی نداشته باشه. تا جایی که من می‌دونم فقط کرمانشاهی‌ها هستند که بیشتر از بقیه اقوام ایرانی، همون هم‌خونی قبلی رو حفظ کردند.

طبق حرف‌های محرمانه، بر فرض که پدر و مادر آقای جلال الدین فارسی، هراتی باشند، مگه هرات چند ساله که از خاک ایران جدا شده؟ حداکثر دویست و پنجاه تا سیصد سال. همین هرات مگه قبلاً پایتخت ایران نبوده؟ همین مسجد گوهر شاد مشهد وقتی ساخته شد که هرات پایتخت ایران بود. اون هراتی‌هایی که تو دوره قاجار و قبل از جدا شدن هرات از ایران، ساکن شهرهای دیگه‌ای مثل مشهد و خراسان بودند، تکلیف تابعیتشون چی می‌شه؟ اگه تابعیت خون ارجحیت داره، چه طور ممکنه با جدا شدن مرز و خاک، همخونی قبلی رو انکار کرد؟

به نظر من:

اگه خدا گفته: گوهر وجود انسان، کرامت هست و آدمی کرامت ذاتی داره، پس باید دولتش هم کریمه باشه.

اگه خدا گفته: هر که تقوایش بیش کرامتش بیشتر،

اگه اسلام گفته یک ساعت تفکر بهتر از فلان مقدار عبادت و شب زنده‌داریه،

اگه خدا گفته: نتیجه تقوا اینه که عقل آدم بیشتر می‌شه و زودتر از بقیه می‌تونه حق و باطل و درست و نادرست خودش و جامعه رو تشخیص بده،

پس منتخبینِ دولتِ کریمه هم باید باتقواترین و روشن بین‌ترین باشند، نه ایرانی‌ترین.

آقای طباطبایی توصیه کردندکه دلسوزها و دلسوز نماها را بشناسیم و در انتخابات خود دقت کنیم.

اما تا حالا فکر کردین که ناسیو نالیسم به چه میزانی، قادر به تأمین سعادت یک ملت بزرگ است؟


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

یک شروع

پنج شنبه 86/11/18 ساعت 2:5 صبح

عرض شود که:

1) دیگر از امتحان خبری نیست. و ما به سلامت آمدیم بیرون.

و آمدیم تا هوایی تازه کنیم در فضای وبلاگ.

2) جای امام  خالی و همه آن ها که از میان ما رفتند،. بشکنه دستی که یاران انقلاب رو گل چین کرد.

 مامان میگه ایران امام رو پیر کرد.

چرا که نه. داغ مطهری و بهشتی و مفتح و... داغ آسانی نبود، داغ از دست دادن پاره تن بود و یک ملت.

ایستادگی و مقاومت در مقابل همه توطئه ها و‏ تجزیه طلبی ها، قلبی میخواست چون قلب روح الله.

3) یکی از دستاوردهای مهم انقلاب وحدت مردم و همه گروه ها بود.

برای زنده کردن آن وحدت شیرین: 

جناب ما یعنی صاحب وبلاگ ب مثل باران یک گروه ناسیونالیستی درست کرده ایم به دست خودمان.

از همه بازدیدکنندگان با تخصص و بی تخصص دعوت به عمل می آوریم در این گفتگو شرکت کنند.

از تجربه های شخصی و مشاهدات خود بگویید. از کتاب هایی که خوانده اید.

و راه حل هایی که به نظرتان می رسد.

بشتابید تا سال تموم نشده.


نوشته شده توسط: رضوان مرادی

نوشته های دیگران ()

<      1   2   3   4   5   >>   >